چرا احمدی نژاد تصمیم گرفت سر و صدا کند؟
ساعت 24- پایگاه خبری رصد نیوز نوشت: محمود احمدینژاد را باید عجیبترین رئیس دولت پس از پیروزی انقلاب دانست. کسی که شبیه هیچکسی نبوده و نیست.
شجاعت و جسارت او در سالهای آغازین دولتش حتی منتقدانش را هم در خلوت به تحسین وامیداشت. کنار گذاشتن پیرمردهای تکراری دولتهای اصلاحات و سازندگی از کابینه و استفاده از حلقه دوم مدیران نسبتا جوان برای اداره وزارتخانهها کاری بود که حتی رئیسجمهور بعد از او هم نتوانست تکرار کند و دولت روحانی هم باز از نیمکت وزرای تکراری دولتهای قبل از نهم و دهم ترکیبش را چید. به اینها باید پرکاری و تلاش بیش از حد و بیسابقه دولتمردان را هم اضافه کرد که با یک انگیزه بینظیر قصد کار کردن داشتن.
اما در کنار اینها آنچه رئیسجمهور سابق را عجیبتر از بقیه مینمایاند، رفتارهای متناقضی است که چه در زمان مسئولیت و چه این روزها از او سر زده و میزند.
احمدینژاد تنها
رئیسدولت دودورهای است که مشی حرکتی و گفتمانی دو دولتش با هم تفاوتی جدی و
آشکار دارد. کافی است رفتار او را در دو مراسم تنفیذش در حسینیه امام خمینی(ره) با
هم مقایسه کنیم تا متوجه شویم چرا دولتهای او با هم متفاوت بودند
آنچه رئیسجمهور سابق را عجیبتر از بقیه مینمایاند، رفتارهای متناقضی است که چه در زمان مسئولیت و چه این روزها از او سر زده و میزند
کسی که در دولت اولش آنقدر کار و فعالیت داشت که بارها تحسین رهبری را به دور از جوسازیهای مخالفان دولت با خود همراه میدید و حتی در آن نماز جمعه تاریخی خرداد ۸۸ رهبری نظرات او را نسبت به مرحوم هاشمی به خود نزدیکتر میدید و متقابلا در مقابل او هم سعی در تبعیت از ولایت داشت، در همان روزهای ابتدایی دولت دهم (یا به زبان بهتر در آخرین روزهای عمر دولت نهم) مسیرش را تغییر داد و کاری را میکرد که کسی از او توقع نداشت.
معاون اولی آقای پرحاشیه و تمرد از دستور رهبری تا پیش از علنی شدن نامه آیتالله خامنهای و بعد از آن نحوه نامهنگاری برای کنارگذاشتنِ با اکراه آقای حاشیه و سپردن مناصب مختلف و پرتعداد به همان فرد، نشان از تغییر نگاه او نسبت به جایگاه رهبری و ولایت فقیه داشت. اوج این تغییرات و به نوعی نقطه عطف آن در ماجرای استعفای اجباری وزیر اطلاعات وقت هویدا شد. جایی که کار به قهر و خانهنشینی چندین روزه کشیده شد و دست آخر هم با یک شوخی بیمزه مبنی بر دورکاری و استراحت مثلا قضیه فیصله یافت!
اما آن روزها از خاطر هیچکس پاک نشد. چه منتقدان و مخالفان دولتش که به دنبال صید ماهی چاق و چله خود از آب گلآلود بودند (همانها که در امتحان ولایتپذیری بارها و بارها رفوزه شده بودند)، چه قشری از جامعه که به او به واسطه نزدیکی تفکراتش با شعارهای انقلاب، امام و رهبری رای داده بودند و چه دشمنان نظام اسلامی که بیش از همیشه خوشحال بودند.
داستان درگیریهای علنی با مجلس و قوه قضاییه و... هم که حکایتهای طولانی دیگری است.
اما آنچه در این گزارش به آن خواهیم پرداخت، رفتار احمدینژاد در دوران پس از ریاست جمهوریاش و در دوران دولت یازدهم و به طور ویژهتر در همین ماههای اخیر خواهد بود.
اولین ساعات پس از مراسم تنفیذ رئیس دولت یازدهم، آخرین لحظات (بهظاهر) دوستانه روسای جدید و قدیم جمهور بود. پس از پایان مراسم در حسینیه امام خمینی(ره) روحانی و احمدینژاد فاصله نزدیک بیت رهبری تا پاستور را دست در دست هم و با خندههای رودررو و کاملا دوستانه طی کردند. کارمندان نهاد برای آن که میرفت و آنکه آمده بود، اسپند دود کردند و رئیسجمهور سابق، دفتر کارش را تحویل منتخب یازدهم ملت کرد.
اما داستان از فردای آن روز تغییر کرد. روحانی از روز نخست کاری خود تمام مشکلات کشور را به گرده دولت قبل انداخت و با کمک برخی حامیان سفت و سخت خود نظیر مرحوم هاشمی سعی کرد به جای نمایش یک تصویر واقعی از کشور، آنرا شبیه به یک ویرانه جلوه دهد.
همین تصویرسازی غلط هم سبب شد تا به جای عمل به وعدههای ۱۰۰ روزه در زمان انتخابات، پس از صد روز رودرروی دوربین رسانه ملی بنشیند و تازه پس از گذشت بیش از سه ماه از دولتش به مردم بگوید که «چه تحویل گرفتهایم»
این دیگر رسم دولت و حامیانش شده بود که همه مشکلات را مرتبط به دولت قبل بدانند و حتی برخی اقدامات درست گذشتگان را هم اشتباه جلوه دهد. این اقدام عجیب بود؛ اما عجیبتر از آن سکوت رئیس دولت سابق بود که تصمیم گرفته بود در مقابل همه اتهامات سکوت کند و حتی در جواب رسانههای مختلف باز هم موضوع را عوض کند و از پاسخگویی به سوالات و مواجهه با دولت یازدهم پرهیز کند.
طی بیش از سه سال و اندی از عمر دولت یازدهم، مردان به ظاهر معتدل تا توانستند، چماق خود را بر سر قبلیها کوبیدند و به جای آنکه از آنچه در چنته خود دارند، سخن بگویند و نشان دهند، از میراث شوم! دولت قبل نالیدند. اما همچنان سکوت ادامه داشت.
همه تصویری که طی این مدت از رئیسجمهور سابق دیده میشد، مربوط به حضور در جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام، مراسمهای عزاداری در بیت رهبری، مراسم ترحیم برخی چهرهها و وابستگانشان، راهپیمایی ۲۲ بهمن و... خلاصه میشد. گهگاهی هم خبر میرسید که احمدینژاد جلساتی را با برخی از همکاران خود در دولت گذشته در فلان محل برگزار میکند.
این همه حضور رسانهای رئیس دولتهای نهم و دهم بود. اما همین سکوت عجیب، ظاهرا آرامش قبل از توفان او بود.
سال ۹۵ و به فاصله حدود یک سال تا پایان عمر دولت یازدهم تحرکات احمدینژاد شروع شد. سفرهای استانی و سخنرانی در جمع هوادارانش که گاه کم بودند و گاه مخالفانش کم میدیدند، اولین واکنشهای او پس از سه سال بود. حامیان دولت این سفرها و تریبونها را انتخاباتی میدانستند و معتقد بودند که او میخواهد باز هم به فضای انتخابات ورود کند. برای حامیان دولت چه از این بهتر که یک طرف دیگر ترازوی دوقطبیسازی را هم فراهم میدیدند.
اما در همین شرایط خبرهای غیرموثقی منتشر شد که رهبری رئیسجمهور سابق را از حضور در انتخابات منع کرده است. آنقدر پچپچها و تائید و تکذیبها شدت گرفت تا آنکه رهبر انقلاب در ابتدای جلسه درس خارج فقه خود به همه شایعات پایان دادند و فرمودند: «یک نفری، یک آقایی آمده پیش من، من هم به ملاحظهی صلاح حال خود آن شخص و صلاح حال کشور به ایشان گفتم که شما در فلان قضیه شرکت نکنید. نگفتیم هم شرکت نکنید، گفتیم صلاح نمیدانیم ما که شما شرکت کنید. این را گفتیم. خب یک چیز عادی است.
انسان بایستی آن چیزی را که میبیند و میفهمد و فکر میکند که به نفع برادر مؤمناش است باید به او بگوید دیگر. ما هم اوضاع کشور را خب، غالباً بیشتر از اغلب افراد آشنا هستیم. آدمها هم، بخصوص آدمهایی که صدها جلسه با ما نشستند و برخاستند، بیشتر و بهتر از دیگران میشناسیم. با ملاحظهی حال مخاطب و اوضاع کشور به یک آقایی انسان توصیه میکند که آقا شما اگر در این مقوله وارد شدید، این دو قطبی در کشور ایجاد میشود. دو قطبی در کشور مضرّ است به حال کشور. من صلاح نمیدانم شما وارد بشوید.
بله، این چیز خیلی مهمی که نیست. این یک چیز خیلی طبیعی است، خیلی ساده است. بله، ما این توصیه را به یکی از آقایان، به یکی از برادران کردیم. خب حالا این مایهی اختلاف بشود بین برادران مؤمن، یکی بگوید فلانی گفته، یکی بگوید نگفته، یکی بگوید چرا پشت بلندگو نگفته؟ خب حالا این هم پشت بلندگو.»
فردای این سخنان رهبری، احمدینژاد در نامهای خطاب به ایشان نوشت: «همانگونه که مستحضر هستید در دیدار مورخ نهم شهریورماه سالجاری، اینجانب برنامههای تبیین انقلاب در سراسر کشور را تشریح نمودم، پس از آن حضرت عالی توصیه فرمودید که در این دوره مصلحت نیست بنده در انتخابات شرکت نمایم و اینجانب نیز تبعیت خود را اعلام نمودم. ضمن تشکر از بیانات مهم حضرت عالی در جلسه درس خارج فقه مورخ پنجم مهرماه جاری، به استحضار میرسانم که در عمل به منویات رهبر بزرگوار انقلاب، برنامهای برای حضور در عرصه رقابتهای انتخاباتی سال آینده ندارم. به لطف خداوند متعال و با افتخار همواره به عنوان سرباز کوچک انقلاب و خادم مردم باقی خواهم ماند. از خداوند منان برای حضرت عالی سلامتی و موفقیت بیشتر و برای ملت بزرگوار ایران عزت و سربلندی روزافزون، در سایه عنایات حضرت ولی عصر(عج) مسالت دارم.»
نامه احمدینژاد اگرچه به ظاهر یک نامه عادی بود، اما در دل خود یک پیام مهم داشت. او در این نامه اولا اشاره کرد که در همان جلسه تبعیت خود را از مصلحت رهبری اعلام کرده و با این نامه هم مجددا عدم ورود به انتخابات ۹۶ را اعلان کرد. او به نوعی قصد داشت تا با این محکمکاری در تبعیت از رهبری، خاطره تلخ آن خانهنشینی کذایی را در ذهن نیروهای انقلابی کمرنگ کند.
انتشار آن نامه از جهتی خیال برخی جریانات سیاسی را به جهت عدم حضور یک رقیب جدی راحت کرد و از طرفی فرصت ایجاد فضای دوقطبی را از حامیان دولت و اصلاحطلبان گرفت.
حضور یا عدم حضور رئیسجمهور سابق در فضای انتخابات بازی دوسر برد برای دولتیها محسوب میشد، اما این پایان داستان نبود و شگفتیهای رئیس دولتهای نهم و دهم ادامه داشت.