از همان فردای شکست اصولگرایان در انتخابات ۱۳۹۲ نام محمود احمدینژاد به عنوان کسی که بتواند در دور بعد مقابل حسن روحانی بایستد مطرح شد.
اصولگرایان از همه طیفها با هرچه در توان داشتند٬ پا به میدان گذاشتند اما مجموع آرای بهترین گزینههایشان با چهار چهره مطرح به پنجاه درصد هم نرسید.
همین نکته عاملی شد که هم خودش و هم بسیاری از اصولگرایان حتی آنانی که از او فاصله گرفته بودند٬ او را یکی از گزینههای اصلی این جناح در انتخابات بعدی بدانند.
اما هرچه از پایان دوره ریاست جمهوری او میگذشت اختلافات احزاب و چهرههای اصولگرا که زمانی از حامیان سرسخت او بودند٬ بیشتر نمایان میشد. بیشتر این اختلافات از همان زمان ریاست جمهوریاش نشات میگرفت که کمکم آشکار میشد.
از ابتدای سال ۹۵ بود که فعالیتهای انتخاباتی او مانند سفرهای استانی آغاز شد؛ با این حال خود و اطرافیانش منکر جنبه تبلیغاتی آن میشدند.
اما این فعالیتها آنقدر آشکارا با هدف انتخابات صورت میگرفت که ماهها مانده به انتخابات با تذکر آیتالله علی خامنهای موقتا پایان یافت.
در پاییز گذشته آیتالله خامنهای تایید کرد که "به ملاحظه صلاح حال خود آن شخص و صلاح حال کشور" به آقای احمدینژاد گفته در انتخابات شرکت نکند.
دلیل آقای خامنهای این بوده که در صورت شرکت احمدینژاد و با توجه به حضور حسن روحانی در سوی دیگر فضای انتخابات "دو قطبی" میشود.
اما زمانی که نزدیکترین افراد و اعضای دولتهای آقای احمدینژاد و احزاب و چهرههای حامی او در سالهای ۸۴ و ۸۸ به صراحت اختلافات خود را با او علنی کردهاند و حتی برخی هرگونه ارتباطی با او را رد میکنند٬ چگونه حاضر بودند یکپارچه پشت سر او جمع شوند که یکی از دو قطب اصلی انتخابات را تشکیل دهد؟
در هر حال توصیه یا حکم آیتالله خامنهای کافی بود که آقای احمدینژاد در آن مقطع بپذیرد که در انتخابات شرکت نکند. او گفت حتی از هیچ نامزدی هم حمایت نخواهد کرد.
اما خوب میدانست پذیرفتن عدم حضور در انتخابات و یا کنار کشیدن از فعالیت انتخاباتی برای دیگران٬ به معنی پایان حیات سیاسیاش -دستکم تا زمانی که آیتالله خامنهای رهبر است- خواهد بود.
چندی نگذشت که جسته و گریخته به سفرهایش به شهرهای ایران ادامه داد و عکسهایش در تخت جمشید و کنار مقبره کورش در پاسارگاد در رسانههای اجتماعی دست به دست میشد.
حمید بقایی، اسفندیار رحیم مشایی، محمود احمدینژاد
چند ماهی به انتخابات مانده حمید بقایی٬ معاون اجرایی او در دور دوم ریاستجمهوریاش برای نامزدی در انتخابات اعلام آمادگی کرد. از ابتدا دو نفر او را همراهی کردند؛ محمود احمدینژاد و نزدیکترین یارش یعنی اسفندیار رحیم مشایی.
بسیاری از سرسختترین حامیان احمدینژاد در سالهای ۸۴ و ۸۸ وقتی میدیدند که رحیم مشایی و معاون سابقش٬ حمید بقایی او را از مسیری که آنها برای احمدینژاد و اصولگرایان در نظر داشتند منحرف میکنند٬ دستهدسته به صف منتقدان و مخالفان او پیوستند. از نگاه آنان این دو نفر سران "حلقه انحرافی" بودند.
حال رئیسجمهور دو دوره جمهوری اسلامی همه سرمایه سیاسیاش را برای کسی خرج میکند که به گفته بسیاری از کارشناسان سرنوشتش رد صلاحیت است.
با این حال او گفته این بار مانند بار پیش که رحیم مشایی رد صلاحیت شد٬ کوتاه نخواهد آمد و گفته است: "دلیلی برای رد صلاحیت او(بقایی) وجود ندارد٬ اما اگر رد صلاحیت شود راهکارهایی برای این موضوع دارم که فعلا آن را بیان نمیکنم."
او نه به عنوان صرفا حامی حمید بقایی٬ بلکه به سان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا (کارزار انتخاباتی نامزد و معاونش) دوشادوش او سفر تبلیغاتی میرود٬ نشست خبری برگزار میکند٬ سخنرانی میکند و وعده انتخاباتی میدهد٬ با این تفاوت که گویی قرار است نامزد اصلی خودش باشد و بقایی در سایه او حرکت کند.
چه کسی 'فدا' میشود؟
روز درختکاری احمدینژاد همراه تیماش مشایی - بقایی
"یک نفر باید فدا شود"؛ این جمله حمید بقایی در مراسم روز درختکاری بود که تیم احمدینژاد- مشایی- بقایی برگزار کردند.
این جمله واکنشهای زیادی در پی داشت و بودند کسانی که آن را اینگونه تفسیر کردند که آنها به دنبال پیروزی با هر ابزاری هستند حتی اگر کسی در این میان فدا شود.
اما به نظر میرسد این تیم سه نفره نهایتا خود را فدا خواهد کرد٬ بدون آنکه چیزی که میخواهد را به دست آورد. هیچ چهره سرشناس و حزب سیاسی شناختهای از آنها حمایت نکرده٬ وعدههایشان عموما در راستای همان سیاستهای دولتهای احمدینژاد است که اتفاقا بازتابی منفی برایشان دارد و تبلیغاتشان بر پایه تهییج احساسات ملیگرایانه بنا گذاشته شده است.
فعالیتهای این تیم و گفتههایشان در هفتههای اخیر در نخستین نگاه برگرفته از الگوی پوتین-مدودف است. یعنی اگر بقایی رئیسجمهور شد٬ عملا قدرت در دستان احمدینژاد باشد. البته این در صورتی است که بقایی بتواند از فیلتر شورای نگهبان بگذرد و سپس بر نامزدهای اصولگرایان و اصلاحطلبان فایق آید.
تئوری دیگر میتواند این باشد: احمدینژاد تا آخرین روزهای مهلت ثبتنام به نام بقایی برای خود و تیمش تبلیغ کند و در آخرین فرصت خود نیز ثبتنام کند که در آن صورت علاوه بر آنکه توصیه رهبر ایران را نپذیرفته٬ خود را معرض آزمون شورای نگهبان قرار داده که پیشتر ثابت کرده صرفا داشتن سابقه ریاست جمهوری در کارنامه سیاسی تضمینی برای تایید صلاحیت نیست.
احمدینژاد در هر شکل که وارد کارزار انتخابات شود٬ امیدش به آرایی است که در در سالهای ۱۳۸۴ و ۱۳۸۸ به دست آورد٬ با این تفاوت که به جز یکی دو نفر از از اطرافیانش در دولتهای نهم و دهم٬ از چهرههای مشهور و مطرح اصولگرا که دو دوره او را به ریاست جمهوری رساندند کسی در کنار و تیم کوچکش نمانده و بسیاری از آنان سرگرم فعالیت انتخاباتی برای خود و یا یکی از گزینههای اصولگرایان هستند.
فعالیتهای این تیم و گفتههایشان در هفتههای اخیر در نخستین نگاه برگرفته از الگوی پوتین-مدودف است
همان طور که انتخابات ۸۴ سرنوشت سیاسی احمدینژاد را برای همیشه تغییر دارد٬ انتخابات ۹۶ هم چرخش دیگری در مسیر زندگی سیاسی او خواهد بود٬ البته این بار دیگر شاید بر وفق مرادش نباشد.
این تفاوت نیز وجود دارد که اگر ماجرا آنگونه پیش نرود که او میخواهد٬ این بار دیگر نه رهبر و نه بخش بزرگی از حاکمیت را پشت خود خواهد داشت.